سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/7/16
1:52 عصر

چقدر دردناک بود!!!!

بدست الهام بانـــو

سلام

 

چقدر برام سخت و دردناک بود که یکی از ایرانیان طرفدار موج سبز در مقابل چند غیر ایرانی به کشورم ، رییس جمهورم و اعتقاداتم توهین کرد.

 

 

امروز یک سیمینار داشتیم... بعد از مراسم یه جمع دوستانه با چند نفر از دانشجوها و استادمون داشتیم...

بحث مون به عید نوروز ایرانیها کشیده شد. استاد گفت اصلیتش به کردهای ترکیه برمیگرده و خانواده اش مراسم نوروز رو برگزار میکنند...

یکی از ایرانیها برای اینکه نشون بده نوروز چقدر معروفه گفت: اره حتی اوباما رییس جمهور آمریکا هم به ایرانیها تبریک گفت برای عید نوروز

من گفتم: اون یه موضوع سیاسی بود برای تحقیر ملت و دولت ایران و قصدش هم کاملا مشخص بود...

اون قبول نکرد و بحث رو به انتخابات کشوند. غم انگیز ترین قسمتش این بود که یکی از دانشجوهای غیر ایرانی اون وسط موضوع ندا آقاسلطان رو پیش کشوند و کلی ابراز تاسف کرد و احساسات از خودش نشون داد....

من گفتم : ما بیشتر ناراحت شدیم... اون قبل از هرچیز هموطن ماست اما کی اونو کشت؟ پشت پرده چه خبر بوده...

همون ایرانیه طرفدار موج سبز داد زد که معلومه بسیج بوده و پلیس ایران

من گفتم اما شواهد یه چیز دیگه میگه و اون بحث رو ادامه داد و دموضوع جدی شد که دیگه داشتیم به فارسی صحبت میکردیم....

یک آن دیدم استاد و بچه ها دارند به ما میخندند.... رفتم دستشو گرفتم گفتم ما مشکلی نداریم... فقط اختلاف سلیقه است... شما خوشحال نباشید

اما اون داشت ادامه میداد آروم بهش گفتم خواهش میکنم الان هیچی نگو اصلا حق با تو .

بعد یکی ار بچه ها یه خاطره ای از یکی از دوستاش که ایرانی بوده و موقع انتخابات ایران بوده و صد البته اون خاطره علیه احمدی نژاد و بسیج بود تعریف کرد و همه ابراز تاسف کردند و همون ایرانی طرفدار موج سبز خوشحال که حرفاش توسط یکی دیگه ثابت شده ... گویی که داشت دلسوزی رو از دیگران گدایی میکرد...

 

و من فقط بغض گلویم را فشار میداد... من میخاستم دفاع کنم اما بهم اجازه نمیدادند حرف بزنم...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 


88/7/8
9:5 عصر

made in IRAN

بدست الهام بانـــو

سلام

امروز عصر بعد از کلاس رفتم یه مقدار خرید کنم... آخه یخچالم خالی خالی بود...

با دوستام با هم رفتیم... گفتم من میخام یه چیزی بگیرم که سریع آماده شه حوصله ندارم وقت بزارم برا آشپزی...

یکی از بچه ها گفت که دفعه قبل کالباس خریده که خیلی خوشمزه بوده...

با تعجب گفتم کالباس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا... من یه چیز خوووووووووووب میخام

گفت حالا تو بیــــا!

 

وقتی رسیدیم بهم نشون داد گفت حالا چی میگی؟

داشتم شاخ در میوردم... نیشها که  تا بنا گوش بـــــــــــــــــاز

گفتم این که ایرانیه...

گفت آره بازم نمی خای؟

 

آخه چند وقت پیش داشتیم با بچه ها بحث میکردیم...

هرکس یه چیزی از کشور خودش میگفت...

من میگفتم ما فرش داریم پسته و زعفرون داریم و...

اونا میگفتند  ما زیاد چیزی ندیدیم که ساخت ایران باشه و منم که غیرتی ! اعصابم خورد شد !!!

حالا امروز با بسته کالباس جونیکا آمل ساخت ایران روبرو شدم...

 

دیگه یه کم جوگیر شدم از همه نمونه هاش یک بسته خریدم و بقیه بچه ها هم مجبورشون کردم بخرند...

اونای دیگه هم که اونجا بودند دیدند ما میخریم یه بسته تو سبدشون انداختند...

تا یه دور تو فروشگاه زدم دیدم دو بسته دیگه بیشتر نمونده....

 

اومدم تو اتاقم... یه کم کاهو، گوجه، خیارشور ( البته اینم ایرانی بود « نمکیـــن») و نان

چشامو بستم و گاز گرفتم... انگار که تو خود ایران رفتیم کوه صفه پیک نیک ....

 

آخــــــــــــــــی  این روزا دلم خیلی هوای وطن رو کرده...

 

به قول رییس جمهور:  سرفراز باشی میهن من


88/7/2
10:41 صبح

ساعت 3 بامداد و آقای رییس جمهور!

بدست الهام بانـــو

سلام

دیشب ساعت 12 متوجه شدم که سخنان رییس جمهور ساعت 2:30 به وقت ایران پخش میشه...

یه حساب سر انگشتی کردم دیدم اگه بخوابم و اون موقع بیدار شم بهتره...

ساعت رو واسه 3:00 کوک کردم و خوابیدم...

 

ساعت 3:00

تلوزیون رو روشن کردم هنوز شروع نشده بود... تقربیا یه 15 دقیقه بعد شروع شد.

مثل همیشه استوار و محکم و حرفهایی که برای خیلی ها خوشایند نبود

و البته اونها هم رفتند نموندند...

اما چه بی فایده....

اخه صدها میلیون برابر اونهایی که رفتند داشتند از خونه هاشون سخنان رییس جمهور رو دنبال میکردند... شاید اونها برای هیچ کدوم از دیگر رؤسا پای تلوزیون نشینند.

مهم این بود که پیام ظلم ستیزی و مدافع حق بودن ما به دیگران برسد...

 

و اما نکته ی آخر فوق العاده بود:

 

نکته آخر؛

همکاران و دوستان عزیز ؛
جهان در حال تغییر و تحول است . سرنوشت وعده داده شده الهی برای بشر، برپایی حیات طیبه انسانی است . دورانی خواهد آمد که عدالت همه گیر و جهان شمول می شود و تک تک انسانها محترم و عزیز شمرده می شوند . آنگاه است که راه کمال معنوی انسان گشوده و سیر او به سوی خدایی شدن و تجلی اسماء الهی محقق می شود . انسان باید به نقطه ای برسد که نماد "علم و حکمت"، "رحمت و رأفت"، "قسط و عدالت"، "قدرت و خلاقیت" و "بخشش و لطف" خداوند باشد .
اینها همه در سایه حاکمیت انسان کامل، آخرین ذخیره خداوند، فرزندی از نسل پیامبر گرامی اسلام یعنی حضرت مهدی (علیه السلام) محقق خواهد شد که خواهد آمد و حضرت مسیح ابن مریم (علیهما السلام ) و انسانهای صالح دیگر نیز او را در این ماموریت بزرگ جهانی همراهی خواهند فرمود و این همان اندیشه انتظار است . انتظار حاکمیت خوبی ها و حکومت صالح که اندیشه جهانی و فطری و مایه امید ملتها به اصلاح جهان است .
آنها خواهند آمد و با کمک انسانهای مومن و صالح، همه آرزوهای تاریخی بشر برای آزادی، کمال، رشد، امنیت و آرامش، صلح و زیبایی را به همراه خواهند آورد . خواهند آمد تا بساط جنگ و تجاوز را برچینند و همه علم و معنویت و دوستی را به جهان هدیه کنند .
آری آری، آینده روشن بشریت در راه است .
دوستان، بیایید در انتظار آن دوران زیبا و در تعهدی جمعی، سهمی مناسب در فراهم کردن بستر ها و مقدمات برای ساختن این آینده برعهده بگیریم . زنده باد عشق و معنویت ، زنده باد صلح و امنیت ، زنده باد عدالت و آزادی.
از همه شما متشکرم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"
http://www.president.ir/fa/?ArtID=17912

 


88/6/27
1:45 صبح

روز قدس ؟

بدست الهام بانـــو


88/6/23
5:2 عصر

شب قدر، تک و تنها، توی خوابگاه

بدست الهام بانـــو

شب قدر شد...

و من که هیچ توشه ای نداشتم تا چشامو باز کردم و به خودم اومدم دیدم 18 روز از رمضان گذشته و شده شب نوزدهم...

وقتی رمضان سال قبل رو به یاد میاوردم و شب قدری که مسجد جمکران مهمان بودم... دیگه بقیشو نگم

امسال توی خوابگاه تک وتنها ... تنهایی احیا گرفتم... اونم آروم آروم تا دانشجوهای اتاق کناری متوجه نشن که اگه بدونن شیعه هستم برام مزاحمت ایجاد میکنن.

توی همین فکرا بودم و داشتم از خدا گلایه میکردم که خدا سال قبل مسجد جمکران حالا اینجا تنهایی چقدر بی مزه و بی معنیه تنهایی بشینی جوشن کبیر بخونی تنهایی بشینی قرآن به سر بگیری...

یه دفعه یک فکر مثل یک جرقه... :

www.iransima.ir

برای اولین بار بود میرفتم این سایت ... اسم سایت رو از داداش یه زمانی شنیده بودم...

آدرس رو وارد کردم دیدم بــــــــــــله خودشه...

کلیک کردم شبکه اول مهـــــدیه تهران....

(همیشه آرزو داشتم یه بار که اومدم ایران برم مهـــدیه رو ببینم اما نشد.)

اما چه شبی بودا...

 

شب بیست و یک آخر هفته بود برگشتم خونه... اونجا کانالای ایران رو داریم... تازه خانواده هم بودند شب خوبی بود....

 

شب بیست و سه ساعت 9 حرکت کردم به سمت دانشگاه و خوابگاه...

همش غصه م این شده بود که خستگی راه نذاره شب رو بیدار بونم...

ساعت 12 رسیدم... مراسم شبکه دو شروع شده بود... حرم عشق    حرم امام رضا(ع)

چشامو بستم و گفتم یا امام رضا (ع) من فرض میکنم الان وسط صحن انقلاب نشستم... یا امام رضا منو قبول کن...

اگه دم سحر خوابم نمی برد میتونست شب خیلی خیلی با صفایی باشه...

اما پلکهام سنگین شد... خوابم برد ... چشامو که باز کردم دیدم نیم ساعت از اذان صبح گذشته...

دلم غم گرفت... هنوزم اون غم تو دلم هست.

 

راستی

سلام


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >