سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/8/26
9:43 عصر

هولوکاست شیعی در یمن!

بدست الهام بانـــو

http://fasleentezar.ir/1230323.htm

 

http://fasleentezar.ir/1230323.htm

 

 http://1482.parsiblog.com/1232512.htm

 

اللهم عجل لولیک الفرج


88/8/23
11:6 عصر

اتل متل یه بابا...

بدست الهام بانـــو

 

 

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها که اونارو دوست دارند

آخه غیر اون دو تا هیچکسی و ندارند

مامان بابا رو میخاد ، بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر ، دست میزاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هر چی جلوش باشه میشکنه

همون وقتی که هر کی پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر هیچکس رو نداره

اون وقتی که بابا جون ، موجی میشه دوباره

دویدم و دویدم ، سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد از اون چیزی که دیدم

بابام میونه کوچه افتاده بود رو زمین

مامان هوار میزد شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد میزد توی صورتش

قسم میداد بابارو به فاطمه به جدش

تو رو خدا " مرتضی" زشته میونه کوچه

بچه داره میبینه، تو رو به جونه بچه

بابارو دوره کردند بچه های محله

بابا یهو دوید و زد تو دیوار با کله

هی تند وتند سرش رو بابا میزد به دیوار

قسم میداد حاجی رو ، «حاجی گوشی رو بردار»

نعره های باباجون پیچید یهو تو گوشم

« الو،الو، کربلا، جواب بده به گوشم»

مامان دوید و از پشت گرفت سر بابا رو

بابا با گریه میگفت:« کشتند بچه هارو »

بعد مامانو هلش داد خودش خوابید روی زمین

گفت که« مواظب باشید خمپاره زد بخوابین

الو، الو کربلا پس نخودا چی شدند

کمک میخایم حاجی جون ، بچه ها قیچی شدند

تو سینه و سرش زد ، هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردند، بعضی فقط خندیدند

اونایی که از بابام فقط امروز رو دیدند

سوی بابا دویدم، بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون هی به خودم پیچیدم

درد و غربت بابا نشونه های دردِ

درد و غربت بابا غنیمت از نبردِ

شرافت و خون دل نشونه های مردِ

ای اونایی که امروز دارین بهش میخندین

برای خنده هاتون دردشو میپسندید

امروزشو نبینید، بابام یه قهرمونه

یه روز به هم میرسیم، بازی داره زمونه

موج بابام کلید قفل در بهشته

درو کنه هرکس هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون میشین که دیگه خیلی دیره

گریه های مادرم یقه تون رو میگیره

بابا رفتیم ماسته، پایین اومدیم دوغه

مرگ معاد و عقبی، کی میگه دروغه

 

زنده یاد ابوالفضل سپهر

فکه

این عکس رو خودم گرفتم... فکه... عید قربان... دوسال پیش


88/8/3
9:10 صبح

هنوز منتظرم!

بدست الهام بانـــو

هنوز منتظر یک خبرم...

یا شاید یک معجزه!

آره فقط اگه یک معجزه اتفاق بیوفته امکانپذیره...

 

یک معجزه برای جور شدن یک بلیط

رفت و برگشت

روز پنجشنبه 8/8/88

دبی-مشهد-دبی

حرم امام رضا(ع)

 

منتظرم!


88/7/28
5:32 عصر

منتظرم

بدست الهام بانـــو

منتظر یک خبر هستم!

 

همین!


88/7/24
11:52 عصر

گربه های ایرانی

بدست الهام بانـــو

سلام

 

 

دیروز یکی از دوستام زنگ زد و گفت یک فیلم ایرانی اومده تو سینما و توی جشنواره فیلم اینجا شرکت کرده، میای بریم ببینیم.

منم که این دو هفته همش پشت سر هم امتحان داشتم گفتم باشه برم ببینم این فیلم چیه هم یه حال و هوایی عوض کنم...

 

وقتی وارد سالن شدم فیلم شروع شده بود... هنوز نمی دونستم چه فیلمی هست و کی ساخته...

اما سالن پر بود... به زور یه جای خالی گیر آوردم. برای اولین بار بود  یه جمعیت اینجوری تو سالن سینما دیدم... شاید فقط 10 درصد ایرانی بودند...

توی دلم میگفتم خدا کنه تاریخ و تمدن و ملت ایران رو چنان خوب به تصویر بکشه که وقتی فیلم تموم شد سرمو بگیرم بالا و بگم آهای من ایــــــــــــــــــرانیم.

 

من تا حالا تهران برای مدت زیادی نبودم...

تصویری که این فیلم از تهران و جامعه ایرانی و جوان ایرانی به تصویر کشیده بود همش سیاهی بود و سیاهی...

ماجرای یک دختر و پسر جوان بود که قصد داشتند برای اجرای کنسرت به لندن برند...

موضوع آهنگ ها و ترانه های زیر زمینی بود... میخاست بگه که تو ایران برای مجوز گرفتن و موسیقی کار کرذن محدودیت فراوانه...

میخاست از این بگه که خانوما اجازه خوانندگی ندارند... جوونا تو محدودیتند... اجازه ی پیشرفت ندارند...

کلا جوونای ایرانی رو یه آدمای خودباخته و غرب زده به تصویر کشیده بود و پلیس و بسیج ایران رو آدمای خشن و خشک

و آخر فیلم هم که با خودکشی دختره تموم شد

 

و تشویق ممتد تماشاگران

من نمی دونستم اینا برای چی دارند دست میزنند... برای کدوم قسمت دارند دست میزند

 

گفتند بمونید کارگردان فیلم اینجاست...

بهمن قبادی.

یه مقدار سخن پراکنی کرد راجع به ایران و وضیعت جوونا و دولت

و بعد یک خانوم ایرانی که با اون گریه ی مسخره اش گفت: من ازتون تشکر میکنم که نشون دادید ما تو ایران چه محدودیت هایی داریم.

 

و من میخاستم پاشم داد بزنم ، آخه این همه خون ریخته نشد که الان جوونای ما بخان برن دنبال موسیقی راک و رپ

پدران ما اینهمه سختی نکشیدند که الان تو نامرد بیایی همچین فیلمی بسازی و برای هزاران غیر ایرانی به نمایش بذاری که بگی ملت ایران هیچ رگ و ریشه ای نداره... جوونای ایران خودباخته و پیرو دیگرانند....

اما بغض گلوم رو فشار میداد... تمرکز نداشتم... اصلا نمی دونستم چرا الان من اونجا هستم...

هرچند که قیمت بلیط ارزان بود اما احساس گناه کردم بخاطر پولی که خرج دیدن این فیلم کردم...

خدا منو ببخشه

 

الانم دلم گرفته

از ظلمی که دیگران در خق ما میکنند

ظلمی که خودمون ، خودی ها، در حق خودمون میکنیم

دیگه نمی دونم چی بگم...

 


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >