سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/6/24
8:28 عصر

نمک خوردن و نمکدان شکستن

بدست الهام بانـــو

سلام...

دیروز زنگ زدم آژانس که یه ماشین برام بفرسته...

بعد 15 دقیقه زنگ خونه به صدا در اومد و من رفتم...

تو ماشین دیدم یه صلیب به آینه جلویی آویزونه...

داشتم پیش خودم فکر میکردم که چقدر خوبه که میتونیم همه با هر ایده ای و تفکری کنار هم زندگی اجتماعی سالمی داشته باشیم

در همین هنگام ماشین بغلی از راننده ای که من تو ماشینش بودم پرسید : اینجاها متخصص اطفال کجا پیدا میشه؟

راننده هم با لهجه ی ارمنی یه آدرس بهش داد بعد رو کرد به من و گفت : من چه میدونم متخصص اطفال کجاست؟ تو این مملکت پره از متخصص اطفال... این آخوندا متخصص همه چیز هستن از مال مردم...

نذاشتم حرفشو تموم کنه پولشو دادمو پیاده شدم...

بقیه راه رو از کنار زاینده رود پیاده رفتم...

پیش خودم داشتم به این فکر میکردم چرا بعضی آدمها اینقدر بی معرفت و کوته فکر هستند؟

بابا تو کشور ما داری با تمام اعتقادات و تفکر خودت زندگی میکنی و کسب درآمد داری اینجوری هم بارمون میکنی؟

 


86/6/16
9:14 صبح

برای دل خودم

بدست الهام بانـــو

دلم خیلی گرفته...

همه ی برنامه ریزیام به هم خورده...

چیزی که انتظارشو نداشتم پیش اومد.

کاش ...

استغفرالله... خدایا بازم شکرت

خدای خوب من پس راهنماییم کن که از این به بعد چیکار کنم؟


86/6/13
4:1 عصر

در دین خدا اندازه نگه دارید!!!

بدست الهام بانـــو

سلام...

دانشجوهایی هستند که طلبه بودند و طلبه هایی که دانشجو بودند یا دانشجوهایی هستند که طلبه هم هستند و طلبه هایی که دانشجو هم هستند.

اینها برام خیلی جالب و اسوه هستند. اینها پیوند بین دانشگاه و حوزه را عینی نشان میدهند.

من همیشه در علم به دنبال این هستم که یک دلیل شرعی و قرآنی برای هر فرضیه و قضیه پیدا کنم.

به شدت معتقد به این عبارت هستم که:

هر چه عقل بدان حکم کند شرع نیز بدان حکم میکند و هر چه شرع بدان حکم کند عقل نیز بدان حکم میکند.

اما در این میان کسانی هستند که به قول معروف سنگ اندازی میکنند و با برپایی و ایجاد سنت های غلط و خرافی و با کجروی مانع میشوند.

منظورم اینه که یه عده خواسته یا ناخواسته بر اساس اطلاعات غلط همراه با خرافات این دین جامع و کامل رو مخدوش می کنند.

بدون شک اسلام یک دین کامل و بدون نقصی است که راهنمای زندگی آدمی است.

اما ...

اما لجم میگیره از یه عده ای کج فهم که گاهی در قالب تعصب زیاد و اخم و تندرویی و گاهی در قالب بی بند و باری و اعتقاد به اینکه آدم باید دلش با خدا باشه، هم سر خودشون و هم سر خدا _ نعوذبالله_ می خوان کلاه بذارن.

قرآن میفرماید:

در دین خدا اندازه را نگه دارید.

همه قبول داریم که سعادت واقعی ما در گرو اطاعت خدا و عمل به دستورات خدا و سرپیچی نکردن از دستورات پیامبر اسلام (ص) و معصومین علیهم السلام است.

نتیجه:

اگه هممون به قرآن عمل کنیم و احادیث پیامبر اسلام که رحمتی است برای عالمیان و روایات معصومین را آویزه ی گوش کنیم بدون شک جامعه ی مسلمین گلستان خواهد شد.

اونوقت آقامون مهدی(عج) میاد و با کمک همین مسلمین ، ابرقدرتهای خونریز رو نابود خواهد کرد.

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب الکبری (س)


86/6/10
7:52 صبح

ابـــــــــــــــوذر، میوه ی اسلام

بدست الهام بانـــو

من همیشه از شخصیت ابوذر-درود خدا بر او باد- خوشم میومده و میاد.

یک انسان عاشق، وظیفه شناس و موحد.

 

دکتر علی شریعتی-کتاب بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی-ص19:

«...ابوذر میشنود که ثروت بیکران عبدالرحمن را به مسجد آورده اند، چون این ثروت می باید به بیت المال برسد؛ و ثروت بطوری انبوه شده که عثمان در طرف دیگر آن دیده نمیشود و ابوذر می شنود که عثمان می گوید:«خدا عبدالرحمن را آمرزیده است(نه بیامرزد!) که خوب زندگی کرد و حالا هم رفت چنین ثروت خوبی بجا گذاشت.» ابوذر از شنیدن این سخن دیوانه میشود، دیوانه ای که چیزی نمیفهمد بطوریکه به طرف دربار عثمان میدود و در راه چیزی که با آن حمله کند نمی یابد، مگر استخوان شتری؛ و با همان حال و وضع وارد اتاق عثمان میشود و به او حمله میکند. اکنون مشاور عثمان یک یهودی بنام کعب الاحبار است که در زمان پیغمبر و ابوبکر و عمر مسلمان نشده، چون چیزی گیرش نمی آمد، و اما اکنون که زمان عثمان است و اطرافیانش غوطه ور در پول و طلا هستند، وقت آنست که او مسلمان بشود! عثمان هم برای اینکه مورد سرزنش و منع یاران صدیق پیغمبر واقع نشود او را به سمت مشاور خود برگزید.

وقتی که ابوذر وارد میشود،عثمان رو به مشاور خود میکند و میگوید:« آیا اگر مسلمانی خمس و زکات خود را داده باشد و کاخی بسازد یک خشتش از طلا و یک خشت از نقره، باز هم بر او ایرادی است؟» میگوید:« خیر هیچ اشکالی ندارد.» ابوذر با شنیدن این فتوی برانگیخته میشود. میگوید:«تو میخواهی دین ما را به ما بیاموزی؟» و بعد آیه ی کنز را میخواند. در آیه کنز مساله خمس و زکات مطرح نیست، بلکه به مساله گنج حمله شده است.

بعد با همان استخوان شتر به او حمله می کند و آن یهودی خود را پشت سر عثمان مخفی میکند. با این حال ابوذر ضربتی به او میزند که سرش می شکند. این نوع حساسیت از آن ابوذر است. خبری شنیده و چنین عکس العملی از خود نشان میدهد. عثمان ابوذر را میفرستد به شام که در دست معاویه است و حکومت آن یکی از پست های آب و نان دار میباشد. معاویه هم مشغول بنای کاخ سبز است. معاویه گرسنه در پول غوطه میخورد. چون اعراب جانشین خسروان ایران و قیصران روم شده اند، معماران یونانی و موسیقی دانان ایرانی مثل منصور را هم استخدام کرده که برایش کاخ بسازند و موسیقی بنوازد. ابوذر خود را مسـؤل میداند که هر روز مرتب به پای کاخ سبز برود و فریاد کند:

ای معاویه، اگر از مال مردم میسازی خیانت است و اگر از پول خود میسازی اسراف است. ای معاویه، گدایان را تو گدا نمودی و ثروتمندان را تو ثروتمند نمودی.

این حساسیت ابــــــــــوذر است.

...»

 

این یعنی:

فقط خدا...

وقتی چیزی بر خلاف حق و حقانیت باشه باید به مبارزه با آن پرداخت و حق همان خداست.

و من این حساسیت را می ستایم.

 

ابوذر یک وحشی بیابانی بود که پیامبر (ص) او را تربیت کرد.

 

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

پ ن: دوست دارم شخصیتی این چنینی داشتم.

و من دوست دارم.

من خیلی چیزارو دوست دارم اما نمیدونم چرا بهشون نمیرسم.

مگه نمیگن دوست داشتن و علاقه شرط شروعه و بعد میرسی به اون چیزی که میخای.

اما من همیشه توی مرحله اول می مونم.


86/6/7
12:6 صبح

خدایا من هم دلم شکسته...

بدست الهام بانـــو

سلام خدا

امشب شب پر نور نیمه شعبانه...

خدایا خودت گفتی هر حاجتمندی توی این شب به حاجتش میرسه...

خدای مهربونم همه میگن که شما به دلشکسته ها نزدیکترین...

خودم با چشای خودم دیدم که تا یکی دلش شکست و بهتون پناه آورد ، شما اونو به پادشاهی رسوندین...

خدای خوبم من هم دلم شکسته... باور کن...

بخداییت قسم که اینبار نه ریایی توی کاره و نه برای خودنمایی

خدای خوبم دل من خیلی وقته که شکسته...

دل من وقتی شکست که دیدم خیلی کارها از من ساخته است اما نمیتونم قدم از قدم بردارم...

خدایا دل من وقتی شکست که از هرکس خواستم راهنماییم کنه کمکم کنه به من به چشم یک زندیق نگاه کردند.

خدایا دل من وقتی شکست وقتی دیدم دینم، پیامبرم ، امامم‍، رهبرم و ملیتم رو به باد مسخره میگیرند و زیر سوال میبرند و من نمیتونستم کاری کنم...

دل من وقتی شکست که خوندم اون دانشجو لات و بی سرپا وقتی رفت حرم امام رضا دلش همونجا موند اما من توی عمرم تنها یکبار رفتم اونهم سالها پیش و از اون برام فقط یک عکس باقی مونده...

دل من وقتی شکست که میخواستم کار خیر انجام بدم به مردم کمک کنم اما منو یه لامذهب دونستند و عذرمو خواستند...

دل من وقتی شکست که دیدم خیلی ها هستند که تازه مسلمون شدند اما درکشون از من مسلمان زاده بیشتره...

خدایا برام خیلی سخته که وقتی آقام مهدی (عج) اومد، دور و برش و چندتا یهودی و مسیحی تازه مسلمون شده بگیرند و حتی من نتونم صدای دلنشینشو بشنوم چه برسه به جمالش.

خدایا کمکم کن... خواهش میکنم... تنها امید من... دستم و بگیر... حالا که خودت خواستی من راه درست و تشخیص بدم پس بقیه راهو هم نشونم بده...

خدای مهربونم... دوستت دارم

اللهم عجل لولیک الفرج


<      1   2   3   4   5      >